تودِلیتودِلی، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

...حاصل عشق مامان و بابا...

...غربالگری دوم...

سلام بر یگانه فرزند عزیزم و همه اونایی که بهمون سر میزنن    زمان داره میگذره و شما داری روز به روز بزرگتی میشی، الان تو هفدهمین هفته از حضورت هستی عزیزم  داشتم مشخصات هفته 17 رو میخوندم، نوشته بود توی این هفته جنین اندازۀ یک پیاز گنده است  مامانم الان بوی پیاز میدی  قربونت برم، 15 هفته و 2 روز از حضورت گذشته بود که برای انجام آزمایشات غربالگری دوم رفتم آزمایشگاه نیلو، غربالگری دوم سونوگرافی نداره، خانم دکتر گفته بود بعد از اینکه جواب آزمایش رو گرفتم ببرم بهش نشون بدم  بعد از آزمایش با بیمارستان لاله تماس گرفتم و گفتم: برای نشون دادن جواب آزمایش غربالگری دوم میخوام از خانم دکتر طاهری پناه نوبت بگیرم  خا...
18 خرداد 1393

...سفر با تو دلی...

سلام یگانه فرزندم    قربونت برم، مامان فکر میکنه شما در نهایت جهانگرد میشی  آخه الان که شما 4 ماهته 3 تا مسافرت رفتی، شیراز، عسلویه، نور، البته وقتی میرفتیم سمت شیراز یک روزم اصفهان بودیم    سه شنبه 1393.02.23 به مناسبت روز پدر تعطیل رسمی بود، صبح زود به اتفاق خانواده دایی مهدی، مامان جون و بابا جون و عمه ها زدیم به جاده و رفتیم به سمت شمال  هفته گذشته شما جنوبی ترین دریای ایران بودی (خلیج فارس) کمتر از یک هفته شما شمالی ترین دریای ایرانی (دریای خزر)  خیلی خوش گذشت، خدا رو شکر هوا بسیار عالی بود، یه نمه بارونه خیلی خوبی هم میومد، بابایی از شما و مامان یه عکس خیلی خوب کنار دریا انداخته که در اول...
29 ارديبهشت 1393

...غربالگری اول...

سلام قربونت برم سلام یگانه فرزندم    مامان جون این روزا، روزای شلوغیه به خاطر همین خیلی دیر دارم راجع به غربالگریت مینویسم  امروز سومین سالگرد عقد من و باباییه  1390.02.22 (جمعه) من و بابایی به عقد هم در اومدیم، یادش بخیر این یه عکس از عقد محضریه من و بابایی    خوب، خوب از موضوع عقد خارج شیم    سه شنبه 1393.02.09 (درست روز تولد دایی مهدی) من نوبت غربالگری داشتم، (غربالگری متشکل از یه سونوگرافی هست که توی اون مشخص میشه ستون فقرات و استخون بینی نوزاد تشکیل شده و اگر اندازه این دو تا طبیعی نباشه یعنی جنین به اندازۀ کافی رشد نکرده بعد از سونو قبل از 24 ساعت باید یه آزمایش...
22 ارديبهشت 1393

...خرید جدید، چکاپ جدید...

سلام یگانه فرزندم سلام قربونت برم، خوابی یا بیدار شدی عزیزم    مامان جونم  بعد از سه هفته انتظار که هفته آخر واقعا با اضطراب گذشت بالاخره 1393.02.07هم رسید، از سه هفته پیش نوبت گرفته بودم که این تاریخ بریم پیش خانوم دکتر که شما رو ببینه، مامان و وزن کنه، فشارش رو بگیره و بعد هم ما رو بفرسته برای غربالگری و انجام آزمایشات سلامت مادر و جنین    قبل از رفتنمون عمه مهری زنگ زد و گفت: فروشگاه پریمامان حراج 50 و 70% زده  منم سریع رفتم پیش عمه مهری تا برای شما بازم لباسای خوشگل خوشگل بخرم، چون جنسیت هنوز مشخص نیست سعی کردیم یعنی واقعا سعی کردیم چیزایی بگیریم که مناسب هر دو جنسیت باشه  این...
10 ارديبهشت 1393

...اولین خریدای یگانه فرزندم...

سلام به یگانه فرزند عزیزم ورودت به سومین ماه حیاتت مبارک باشه عزیزم    مامان قشنگم چهارشنبه عمه مهری (عمه مامان)  زنگ زد گفت: فروشگاه دبنهامز توی خیابون میرداماد 70% حراج زده و لباس بچه هاش خیلی قشنگه، منم گفتم: من که هنوز نمیدونم جنسیت نی نی چیه؟!؟ گفت: عیب نداره بیا چیزایی که دخترونه پسرونه نداره بگیر    منم کلی هیجان زده ام برای خریدن لباسای شما  به خاطر همین قبول کردم، مرخصی گرفتم و رفتم پیش عمه مهری...    عمه یه عالمه لباس برای شما و ترنم (دختر دایی ات)  انتخاب کرده بود، منم از بین اونا چندتایی رو برات خریدم، امیدوارم دوسشون داشته باشی فرزند عزیزم &nb...
21 فروردين 1393

...داری بزرگ میشی مامانم...

   سلام بر یگانه فرزند خودم مامان قربون قد و بالات بره که انقدر بزرگ شدی    فرزند قشنگم شنبه زنگ زدم بیمارستان لاله که از خانم دکتر ربابه طاهری پناه وقت بگیرم، تا با هم بریم پیشش شما رو چک کنه و اینبار صدای قلب قشنگتو بشنوم  ولی اونا برای 26 فروردین بهم نوبت دادن، من اصلا طاقت نداشتم دوست داشتم زودتر از سلامتی شما باخبر بشم به خاطر همین یکشنبه دوباره زنگ زدم بیمارستان لاله و گفتم: من میخوام نی نی رو زودتر ببینم میشه یه نوبت دیگه بهم بدین، خانم یوسفی هم زحمت کشید و برای همون دیروز بهم نوبت داد  منم تند تند پیش خاله الهه ناهار خوردم رفتم جواب آزمایشم رو گرفتم و به سمت بیمارستان لاله حرکت کردم  &nb...
18 فروردين 1393

...ترس از دست دادنت...

سلام یگانه فرزند عزیزم    با اینکه شما امسال عید توی دل مامان بودی ولی همه بهت عید رو تبریک گفتن و بابت اینکه سال دیگه برای سال تحویل تو بغل مامان و بابا هستی کلی ذوق کردن    روز اول عید بعد از انجام دادن عید دیدنی های مرسوم زود اومدیم خونه تا استراحت کنیم، چون روز دوم عید عازم سفر به شیراز بودیم میخواستیم بریم خونه پدربزرگ و مادربزرگت، امّا پهلوی من به شدت درد میکرد ، یه دردی که نمیفهمیدم چیه؟!؟  آخه مامان نمیدونه کدوم دردا طبیعی و کدوم دردا غیرطبیعه، همش میترسیدم، ترس از دست دادنت بیشتر از درد پهلوم اذیتم میکرد  درد اذیتم نمیکرد ولی فکر اینکه برای شما مشکلی پیش اومده باشه دیوونم میکرد  تا صبح نتون...
11 فروردين 1393

...تشکیل قلب مهربونت...

سلام یگانه فرزندم    ببخشید که مامان انقدر دیر بهت سر میزنه ، این روزا به خاطر تعطیلات سال نو و مسافرت خیلی به اینترنت دسترسی نداشتم    میخوام از روزی برات بگم که به بیمارستان لاله رفتم تا خانم دکتر ربابه طاهری پناه قلب نازنینت رو بهم نشون بده ، درست سه شنبه 27 اسفند ماه 1392 بود آخرین روزهای زمستون هم داشت سپری میشد، از اونجایی که با سرما اصلا میونه خوبی ندارم، از رفتن زمستون و از حضور شما خیلی خوشحال بودم ، خانوم دکتر گفت: هنوز برای شنیدن صدای قلبت زوده ولی طپش های قلب کوچولوت رو بهم نشون داد، گفت: ببین چقدر منظم و دقیق میزنه، همه چیز مرتبه نی نی به اندازه کافی و طبیعی رشد کرده، سایزش خوبه، طپش قلبشم منظمه، اون ...
4 فروردين 1393

...وقتی بابایی فهمید شما به جمع دو نفرمون اضافه شدی...

سلام بر یگانه فرزندم و خاله های مهربونش که بهمون سر میزنن...    عزیزم من همیشه به پدرت میگم: یگانه همسر، شما هم دیگه یگانه فرزند ما هستی    بهت گفتم: نمیخواستم تا زمانی که مطمئن شدم خبر حضورت رو به پدرت بدم، به خاطر همین سه شنبه 20/اسفند/1392 ساعت 10 صبح پیش خانوم دکتر ربابه طاهری پناه توی بیمارستان لاله نوبت گرفتم، ایشون گفتن شما صحیح و سالمی 5 هفته و 5 روزته عکس قشنگت رو بهم دادن، مامان جونم خیلی کوچیکی هنوز، قد یه عدس    اینم عکست:      ایشون گفتن: به امید خدا 16/آبان/1393 قدم های قشنگت رو به این دنیای بزرگ میزاری، عزیزم مامان قول میده تا اون موقع مواظبت باشه که صحیح و سالم ...
3 فروردين 1393