...ترس از دست دادنت...
سلام یگانه فرزند عزیزم
با اینکه شما امسال عید توی دل مامان بودی ولی همه بهت عید رو تبریک گفتن و بابت اینکه سال دیگه برای سال تحویل تو بغل مامان و بابا هستی کلی ذوق کردن
روز اول عید بعد از انجام دادن عید دیدنی های مرسوم زود اومدیم خونه تا استراحت کنیم، چون روز دوم عید عازم سفر به شیراز بودیم میخواستیم بریم خونه پدربزرگ و مادربزرگت، امّا پهلوی من به شدت درد میکرد، یه دردی که نمیفهمیدم چیه؟!؟ آخه مامان نمیدونه کدوم دردا طبیعی و کدوم دردا غیرطبیعه، همش میترسیدم، ترس از دست دادنت بیشتر از درد پهلوم اذیتم میکرد درد اذیتم نمیکرد ولی فکر اینکه برای شما مشکلی پیش اومده باشه دیوونم میکرد تا صبح نتونستم بخوابم بابا علی مهربون هم پهلوم رو ماساژ میداد که دردم از بین بره ولی فایده ای نداشت، صبح بابا گفت: میخوای نریم شیراز؟!؟ گفتم: بهتره بریم بیمارستان لاله تا اونا معاینه کنن بعد از اونا میپرسیم بریم یا نریم؟ با هم رفتیم بیمارستان، خوشبختانه خانم دکتر طاهری پناه اون روز سزارین داشتن به خاطر همین خودشون اومدن بیمارستان نمیدونی مامان از دیدنشون چقدر خوشحال شد، به هر حال دکتر خودمون یه چیز دیگه است
خانوم دکتر گفت: چی شده؟ بهش گفتم پهلوم خیلی درد میکنه همونجوری که داشت سونو میکرد، گفت: ای داد بیداد بند دل مامان پاره شد فکر کرد که خانوم دکتر یه چیز بد دیده و اتفاقی برای شما افتاده ولی خانوم دکتر به خاطر پهلوم گفته بود ای داد بیداد ایشون گفت: همه چیز خوب و مرتبه، گفت شما سالمی و هیچ مشکی نداری، برام یه آزمایش اورژانسی نوشت، گفت: تا من برم سزارینم رو انجام بدم و بیام شما هم برو آزمایشت رو انجام بده شاید عفونت داری
خیلی زود رفتم آزمایشم رو انجام دادم، برای جواب حداقل باید یک ساعت و نیم معطل میشدم به بابا گفتم: اگه کاری داره بره به کارش برسه بعد بیاد دنبالمون، بابا هم گفت: چون مسافریم، میره ماشین رو نشون بده و چک کنه و بعد میاد دنبالمون
بعد از آماده شدن جواب آزمایش رفتم پیش خانوم دکتر، ایشون گفتن: خوشبختانه هیچ عفونتی هم در کار نیست، گفتن: به احتمال زیاد پهلوم سرما خورده و بهتره مواظب خودم باشم، مسافرت هم برام هیچ خطری نداره و با خیال راحت میتونم برم و برگردم
انقدر خوشحال بودم که دیگه درد پهلوم رو حس نمیکردم به بابا زنگ زدم، اومد دنبالمون و چون از قبل وسایل سفر رو گذاشته بودیم تو ماشین از همونجا عازم شیراز شدیم یه شب اصفهان بودیم و بعد هم ادامه مسیر، دو سه روزی طول کشید تا درد پهلوم خوب بشه، همه به خاطر حضور شما خوشحال بودن و بهمون تبریک میگفتن