...من و سی و دو هفتگی...
سلام به دوستای خوب و عزیزم، به خاله های دخترم قبل از هر چیز میخوام عکس خودم و دخترم رو در سی و دوّمین هفتۀ بارداری براتون بزارم
دختر گلم، نازگلم، توی این عکس 32 هفته است که شما مهمون دل منی شما عشق منی، جون منی، روز به روز داری بزرگ میشی مامان جون، روز به روز داریم به لحظۀ حضورت نزدیکتر میشیم
عزیزم این روزا یه مقدار سرمون شلوغه، یک هفتۀ تمام من درگیر امتحاناتم بودم و خدا رو شکر همشون رو به خوبی پشت سر گذاشتم، این ترم، ترمه آخر مامان جون ولی به جاش شما از زمانی که تو دل مامان بودی میرفتی دانشگاه انشالله دانشگاه رفتن خودت عزیزم
میدونی که این روزا درگیر بنایی و نقاشی و نجاری هم بودیم، زمانی که نقاش اومد، گفت: باید خونه رو ده روز تخلیه کنید چون بوی رنگ زیاده، به خاطر همین هم ما از شنبه گذشته همش در حال مهمونی هستیم شنبه رفتیم خونۀ عمه مهری و عمه فاطی (عمه های مامان مریم)، یکشنبه رفتیم خونۀ مامان جی (مامان، مامان مریم)، دوشنبه رفتیم خونۀ عمۀ آنی (عمۀ خودت)، سه شنبه مجدداً رفتیم خونۀ عمه مهری و اونجا موندگار شدیم تا همین امروز که دارم براتون مینویسم آخه مامان جون شما با اینکه هفتۀ گذشته حرکتهای خوبی داشتی ولی پنج شنبه حرکاتت کاهش چشمگیری داشت، جمعه هم من شدیداً دلدرد شدم خیلی نگران بودم، البته بابا علی گفتن: شما داری بزرگ میشی به خاطر همین رحم کِش میاد و دلم درد میگیره، بابا یه پا دکتر شده مامان جون چون دکتر هم حرفای ایشون رو تائید کرد و گفت: دل دردم به خاطر بزرگ شدن شماست و کاهش حرکتاتون هم به خاطر اینه که جاتون تنگ شده شنبه که رفتم کلاس بارداری خانوم ماما معاینه کردن و گفتن هم ضربان قلبت خوبه هم حرکاتت و هم وزنت (خدا رو شکر) ولی گفتن: باید به حرکاتت دقت کنم و اگر احساس میکنم کم شده به پزشک مراجعه کنم که دچار انقباضات رحمی و خدایی نکرده زایمان زودرس نشم یکشبه با مشاور خانوم دکتر یوسف نژاد تماس گرفتم ایشون گفتن: با توجه به اینکه چهارشنبه نوبت دکتر دارم بهتره همین امروز برم اتاق زایمان تا انقباضات رحمیم چک بشه موضوع رو با بابا درمیون گذاشتم و ایشون هم گفتن: میان، عمه مهری هم که این روزا زحمت بردن و اوردن ما رو هم میکشه، گفت: خودم میام دنبالتونو میبرمتون، آخه این روزا دیگه ما ماشین خودمون رو نمیاریم که بتونیم بیشتر بخوابیم تا شما هم بیشتر استراحت کنی ساعت چهار و نیم رفتیم سمت بیمارستان لاله بعد از رفتن به اتاق زایمان ازمون یه تست گرفتن که حدود نیم ساعت طول کشید، کاغذش بزرگه من فقط از یه تیکه اش عکس گذاشتم، طبق این برگه که بهش میگن: NST معلوم شد که خدا رو شکر انقباضی در کار نیست، اون فلش ها هم نشونۀ هر بار حرکت شماست و از تکرارش مشخصه که حرکاتتون هم خوبه خدا رو شکر مامان جون خیلی نگران بودم
بعد از این سونو یه آزمایش هم انجام دادم که ببینیم خدایی نکرده عفونتی در کار نباشه، که خدا رو شکر هیچی نبود و دکتر گفتن: حرفای بابا جون درست بوده و من بعد از این میتونم از ایشون مشاوره بگیرم دکتر گفتن: بیشتر استراحت کنم، از پله بالا پایین نرم و از توالت فرنگی استفاده کنم، به خاطر همین عمه مهری و بابا جون گفتن: تا زمانی که نرفتیم خونۀ خودمون، خونۀ عمه مهری میمونیم
چهارشنبه نوبت دکتر داشتم، خدا رو شکر اوّلین نفر بودم خانوم دکتر معاینه کردن و گفتن: سایز و اندازۀ کیسۀ آب خوبه، جای بند ناف خوبه، حال شما هم خوبه و خدا رو شکر چرخیدین یعنی یه جورایی یه قدم به زایمان طبیعی نزدیک شدیم، چون لازمش چرخیدن شما بود قرار شد معاینات دقیقتر برای گفتن قد و وزن شما 1393/07/05 به امید خدا انجام بشه
کار نجاری هم با سختی های خاص خودش تموم شد، چون یه خورده گره توش افتاده بود که بابا جون رو یه مقدار خسته کرد ولی خدا رو شکر همه چیز خوب شده، دو تا کمد به اتاق شما اضافه کردیم، یکی زیر پنجره برای لباسای من و بابا، یکی هم بلندتر که برای لباس ها و وسایل شماست، البته هنوز خیلی کار داره، دستگیره ها و گلش نصب نشده
اینم کمدای جدید، هنوز تمیز هم نشده، چون هنوز نرفتیم خونه، راستی دیوار سمت راست اتاقت هم یاسی شده، همرنگ تختت، دستگیره های کمدت مشابه دستگیره های تختت هست و گلی هم روی در کمدت نصب میشه مشابه گل تخته دخترم
اینم گلی که روی در کمدت نصب میشه عزیزم
هنوز خیلی کارها مونده، پرده، فرش، لوستر و یه مقدار از خورده ریزهات رو هنوز نخریدیم، انشالله این هفته که کارهای خونه تموم بشه میریم مرحلۀ بعد و خریده ها رو تموم میکنیم
راستی هفتۀ پیش نمایشگاه مادر و کودک بود، بابا جون هم زحمت کشیدن ما رو بردن نمایشگاه یه مقدار شلوغ بود و با توجه به اینکه برای مامان های باردار بود ولی اصلاً مراعات حالشون رو نمیکردن، خیلی باید مواظب میبودیم که کسی بهمون نخوره، جایی رو هم برای استراحت در نظر نگرفته بودن، قیمت ها هم با بیرون تفاوت خاصی نداشت، ما فقط چند تا کتاب برای شما تهیّه کردیم
این دو تا کتاب رو بابا علی گرفتن
این بسته خودش یه پکیجه که داخلش 4 تا کتاب هست
اینا هم انتخاب من بودن
مامانای باتجربه میگفتن: این کتاب خیلی خوبه
این کتاب رو هم خودم خیلی دوست دارم، انگلیسی فارسی هستش
این کتاب هم جورچینه، هم شعره هم پازل
دیشب هم کلی ورزشکار شده بودی حرکاتی داشتی که کاملاً واضح بود و شکم مامان حسابی تکون میخورد، بابایی هم فیلبرداری کرد که شما وقتی به دنیا اومدی ببینی چقدر تو دل من شیطونی میکردی، عزیز دلم
مامان مواظبته، دوست دارم یه عالمه هرچی بگم بازم کمه