...جلسۀ پنجم کلاس بارداری (جلسۀ پدران)...
با سلام خدمت همۀ دوستان عزیزم
جلسۀ پنجم مربوط به پدران بود و مسلماً من نمیتونستم حضور داشته باشم امّا به همسر عزیزم دفتر یادداشت و خودکار دادم که مطالب کلاس رو یادداشت کنه تا من بتونم اونا رو در اختیار شما بزارم، علی که از کلاس برگشت دیدم دفترش خالیه خالیه گفتم: یعنی توی کلاس هیچ چیز مفیدی نگفتن که تو بخوای یادداشت کنی؟ گفت: چرا خیلیاش مفید بود، گفتم: پس چرا هیچی ننوشتی؟ گفت: آخه ما فقط داشتیم میخندیدیم گفتم: مگه مطالب خنده دار بود؟ گفت: مثلاً یه آقایی گفته: من شبا خسته و کوفته از سرکار برمیگردم خونه، بعد خانومم منو مجبور میکنه برای بچه لالایی بخونم، ماما ازش پرسیده: حالا چی میخونی؟ یکی از بچه ها گفته: یه توپ دارم قل قلیه میخونه و کل کلاس زده زیر خنده یا مثلاً ماما گفت: به نظرتون خانوما تو دوران بارداری چه تغییری میکنن؟ یکی دیگه گفته: شکمشون گنده میشه ماما گفته: شما فقط همین تغییر رو حس کردین؟
در نهایتم همسر عزیزتر از جان گفت: ما باباها تصمیم گرفتیم که شما مامانا حتماً طبیعی زایمان کنید یعنی خوشم میاد خودشون نشستن با خودشون تصمیم گرفتن بهش میگم: یعنی ماما نگفت مامانا رو ماساژ بدین؟ حواستون بهشون باشه؟ نازشونو بکشین؟ کمکشون کنین خسته نشن؟ میگه: نه، اصلاً از این چیزا نگفت
البته جدا از شوخی توی این جلسه به پدرا گفتن: برای بهتر شدن روند زایمان طبیعی چطور میتونن با ماساژ دادن به همسر کمک کنن، یا اینکه فیلم صدای گریۀ نوزاد رو براشون پخش کردن تا بدونن مثلاً این گریۀ بچه به خاطر دلدرده یا از گشنگیه یا... بهشون گفتن توی هر سه ماهه چه تغییراتی توی بدن مادر رخ میده و چطور پدر میتونه این روزا رو برای مادر آسونتر بکنه و... ولی من که از توضیحات همسر متوجه چیز خاصی نشدم تا بتونم بهتون انتقال بدم، هدف از برگزاری کلاس هم ایجاد یک محیط fun واسه باباهای خوشحال بوده
البته امیدوارم همۀ باباها همیشه شاد و خوشحال و سلامت باشن و سایه اشون روی سر خانواده ماندگار باشه