تودِلیتودِلی، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

...حاصل عشق مامان و بابا...

...وقتی بابایی فهمید شما به جمع دو نفرمون اضافه شدی...

1393/1/3 7:05
نویسنده : ...مامی مریم...
3,537 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بر یگانه فرزندم و خاله های مهربونش که بهمون سر میزنن...قلب

   عزیزم من همیشه به پدرت میگم: یگانه همسر، شما هم دیگه یگانه فرزند ما هستیماچ

   بهت گفتم: نمیخواستم تا زمانی که مطمئن شدم خبر حضورت رو به پدرت بدم، به خاطر همین سه شنبه 20/اسفند/1392 ساعت 10 صبح پیش خانوم دکتر ربابه طاهری پناه توی بیمارستان لاله نوبت گرفتم، ایشون گفتن شما صحیح و سالمینیشخند 5 هفته و 5 روزته عکس قشنگت رو بهم دادن، مامان جونم خیلی کوچیکی هنوز، قد یه عدسماچ

   اینم عکست:

 

   ایشون گفتن: به امید خدا 16/آبان/1393 قدم های قشنگت رو به این دنیای بزرگ میزاری، عزیزم مامان قول میده تا اون موقع مواظبت باشه که صحیح و سالم بیای تو بغل من و بابا.خیال باطل

   بعد از اینکه خبر سلامتیت رو گرفتم، تصمیم رو عملی کردم، چون بیمارستان لاله نزدیک پاساژ میلاد نور هست خیلی زود رفتم پاساژ و برای پاهای کوچولوت، برای قدم های پربرکتت یه کفش خوشگل خریدم، امیدوارم دوسش داشته باشی...عینک

 

    یه روز که با پدرت و خانواده دایی مهدی رفته بودیم قلعۀ سحرآمیز پارک ارم، خانوم هایی اونجا بودن که رو صورت بچه ها نقاشی میکشیدن، رفتم پیششون و به یکی از اونا که اسمش مهرناز شاکریان بود، گفتم: وقتی باردار بشم میای رو دلم نقاشی بکشی، اونم قبول کرد، به خاطر همین بعد از خرید کفشای خوشگلت زنگ زدم به خاله مهرناز و گفتم: باردارم ابلهمیخوام همسرم رو سوپرایز کنم بیا رو دلم نقاشی بکش اونم قبول کرد، آدرس خونه رو بهش دادم و تا بیاد خونه بدو بدو دوش گرفتم، خاله مهرناز رو دلم یه نقاشی خیلی خیلی خوشگل کشید و بغلش نوشت "بابا من اینجام" میتونی ببینیش:

 

    خیلی قشنگ شده، مگه نه؟

   بعد هم روی یه کاغذ نوشتم، علی جان مهمون داریم، ایناهاش:

 

    اینم زدم پشت در ورودی، کفشات رو گذاشتم رو جاکفشی، دوربین رو هم تنظیم کردم گذاشتم روی شومینه که وقتی بابایی باخبر میشه از عکس العملش فیلم بگیرم، انقدر فیلم قشنگ شده که نمیدونی، وقتی یه خورده بزرگتر بشی حتماً نشونت میدم.

   پدرت اومد چون یادداشت رو پشت در خونده بود زنگ زد و خیلی آروم در و با کلید باز کرد، من رو به روی در ایستاده بودم، پدرت وقتی اومد تو شوکه شده بود، یه خورده به من نگاه کرد یه خورده به کاغذ تو دستش، بعد گفت: آره؟!؟ منم گفتم: آره عزیزم بابا شدینیشخند بعدم نقاشی رو شکمم رو نشونش دادم، پدرت من و بغل کرد و از خوشحالی بلند بلند میخندید، کفشای قشنگت رو دادم بهش و اون اصلا باورش نمیشد، بهش گفتم: چه احساسی داری؟ ولی بابایی خجالت میکشید احساسش رو بگه فقط لبخند میزدنیشخند، دوربین رو برداشتم و بهش گفتم: خوشحالی؟ گفت: آره، گفتم: چقدر؟ گفت: نمیدونم، یه جوریه، فقط لبخند میزدنیشخند، اصلا باورش نمیشد که شما به جمع دو نفره ما اضافه شدی، بعدم بهش گفتم: ایشالله قدمش خیر باشه، اونم گفت: ایشالله و فیلم رو قطع کردم...

   اون شب من و بابا رو ابرا بودیم خیلی خوشحال بودیم ولی هیچ کدوممون نمیتونستیم هیچی بگیم فقط به هم نگاه میکردیم و لبخند میزدیم.لبخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (30)

مهری
25 اسفند 92 10:18
کارت خیلی درسته آبجی لذت بردم انشاا... دوران بارداری خوبی داشته باشی و نی نی نازت صحیح سالم بدنیا بیاد یادت نره برای منم دعا کنی ها
مامان مریم
25 اسفند 92 10:32
انشالله خیلی زود زود مامان میشی مهری عزیزم سال جدید همه دوستای گلم میان تو خونه جدید من مطمئنم همه سه نفره میشیم
tina
25 اسفند 92 10:32
خيلي زيبا بود عزيزم انشاله دوران بارداري قشنگي داشته باشي
مامان مریم
25 اسفند 92 10:34
منتظر وبلاگ اژدر هستیم تینا جون
بالاکس
25 اسفند 92 10:37
مبارک باشه عزیزم ایشا...دوران بارداریتو به خوبی بگذرونی زود زود نی نی ات بیاد بغلت
saharr
25 اسفند 92 11:02
اخی نازی کفششو خیلی خوب بود سوپرایزت همیشه شاد باشی ایشالله سال دیگه این موقع سه نفری شدین
مامان مریم
25 اسفند 92 13:10
ممنون فاطمه جون انشالله خیلی زود نی نی شما هم بیاد تو دلت
مامان مریم
25 اسفند 92 13:12
سال دیگه این موقعه انشالله همه دوستای خوبم سه نفری میشن قربون دل مهربونت بشم سحر جون الان خواسته ام از خدا جون مهربون اینه که دامن تو، نیوشا، مهری، یاسی، گیلان، تینا، ملیحه، بالاکس، آوا، شادی و... همه و همه سبز بشه فقط میخوام سال دیگه این موقعه هممون سه نفره باشیم الهی آمین
گیلان
25 اسفند 92 16:20
سلام مریم جون خوبی ببخشید دیر تبریک گفتم عزیزم انشاالله به سلامتی و دل خوش نینی نازت رو صحیح وسالم بغل کنی انشاالله همیشه شاد وسلامت باشی
مامان مریم
25 اسفند 92 16:43
سلام گیلان عزیزم چقدر دلتنگت بودم خوبی عزیزم، مرسی بابت مهربونیت انشالله خودتم زود زود صاحب یه تو دلی بشی عزیزم
افسونی
25 اسفند 92 17:28
عزیزم ایشالله همیشه لبخند رو لب سه تاییتون باشه مامان شدی برو حالشو ببر
مامان مریم
25 اسفند 92 17:38
ممنونم افسون جون خیلی خوشحالم کردی که به وبلاگم سرزدی عزیزم
محبوبه
25 اسفند 92 18:03
سلاااااااااااااااام ایول مریم جونی،خیلی باحال بود وبلاگ خوشگلی درستیدی ایشالله بچه ات صحیح و سالم به دنیا بیاد و دوران بارداری آرومی رو پشت سر بزاری
مامان مریم
25 اسفند 92 19:00
مرسی که به ما سر زدی محبوبه جونم انشالله خیلی زود شما همسرت رو بابت این موضوع سوپرایز کنی عزیزم انشالله همی ماه سه نفره بشین
رویا
25 اسفند 92 19:08
عزیزم وبت خیلی قشنگه مبارک باشه چه کفشایی نازی امیدوارم این شادی همیشه پایدارباشه ودعاکن بقیه بچه هام تجربه اش کنن چون من الان میدونم که چه حس قشنگی داری واون حس زیباتر وقتیه که نی نی نازت رو بغل کنی ان شالله خیلی دوست دارم ابجی گلم
محنا
26 اسفند 92 1:34
عزیزم تبریک میگم امیدوارم همیشه شاد و خوشبخت و سلامت درکنار نی نی و همسری سالیان سال زندگی کنی انشاالله همه اونایی که نی نی میخوان خدا دعاهاشون رو زودی برآورده کنه و نی نی دار بشن از دعاهای اونا منم زود نی نی دار بشم عزیزم مامان شدنت مبارک
مامان مریم
26 اسفند 92 6:35
سلام رویا جون انشالله شما هم زود زود برای شازده پسرت کفش بخری انشالله همه دوستامون تو سال جدید دامنشون سبز بشه من هم فرزندم رو صحیح و سالم به دنیا بیارم و با هم شادی دوستامون رو ببینیم منم دوست دارم ممنونم که بهمون سر زدی
مامان مریم
26 اسفند 92 6:36
ممنونم محنا عزیز انشالله شما و بقیه دوستانمون همه با هم امسال مامان میشین انشالله سال 93 پر از نی نی باشه برای دوستای خوب خانوم گلیم
مامان علی
26 اسفند 92 15:47
سلام. .مریم جون واقعا عالی بود....خیلی کارها را با احساس انجام دادی...خدا نی نی ات را حفظ کنه و انشالله بارداریت به سلامتی سپری بشه....منم دعا کن
مامان مریم
28 اسفند 92 6:30
ممنونم عزیزم و به شما هم تبریک میگم بابت پسرتون، انشالله صحیح و سالم به دنیا بیاد و شما هم بارداری خوبی داشته باشین
ماما فاطمه
6 فروردین 93 12:38
سلام مامان مهربون تبریک می گم . انشاءا... که روزهای بارداری رو به سلامتی طی کنی و نی نی خوشگلت رو بغل بگیری و حالش رو ببری. دوست دارم به وبلاگ دختر من هم سربزنی . من با اجازه شما رو لینک می کنم.
شاپرک
6 فروردین 93 14:44
سلام عزیزم,تبریک میگم. منم یه نی نی تو دلم دارم ,که اگه خدا بخواد 20مهر 93 دنیا مییاد. ایشالا بارداری خوب و راحتی داشته باشیم.
نفیسه
9 فروردین 93 1:05
مبارک باشه خانمی خودت رو برای این 9 ماه حسابی آماده کن که هر ماه قرار غافلگیر شی
مامان مریم
9 فروردین 93 8:17
سلام مامان فاطمه عزیز ممنون از پیامت من هم حتما به وبلاگ شما سر میزنم عزیزم
مامان مریم
9 فروردین 93 8:18
سلام شاپرک جون به سلامتی، پس نی نی شما حدودا یک ماه از نی نی من بزرگتره انشالله بارداری خوبی داشته باشی عزیزم
مامان مریم
9 فروردین 93 8:18
مرسی نفیسه جون همش دلشوره و نگرانیه انشالله خیلی زود و خیلی راحت بگذره
مرجان
18 فروردین 93 21:12
سلام مامان مریم'اتفاقی اومدم وبت 'خیلی خوشم اومد از سوپرایزت ماهم نه ماه تموم تو اتاق مامانای باردار روزهارو در کنار دوستان عزیزمون سپری کردیم و یکی یکی فارغ شدیم البته تعداد کمی از مامانای دوره ما هنوز هستن و به زودی میان یه اتاق دیگه انشاله که دوران بارداری خوبی داشته باشی و به سلامتی نی نیتو بغل بگیری خوشحال میشم به وب پسرم هم سر بزنی'من لینکت کردم
مامان مریم
19 فروردین 93 7:23
سلام مرجان جون خیلی ممنون که بهمون سر زدی منم تازه افتخار آشنایی با بچه های این اتاق رو پیدا کردم و مطمئنم میتونیم دوستای خوبی برای هم باشیم و بهم کمک کنیم مرسی عزیزم خدا آقا متین رو هم برای شما و پدرش حفظ کنه بهتون سر زدم و لینکتون کردم
تبادل لينک
18 تیر 93 3:28
سلام من زياد به وبلاگت سر ميزنم مطالبت جالبه لطفا بيشتر مطلب بزار چون ميبينم براي وبلاگت زحمت ميکشي اينو هم بهت ميگم برو به اين سايتي که ادرسشو رو گزاشتم و ازش لينک بگير رايگان بازديدت زياد ميشه من گرفتم خوب بود --
...مامی مریم...
پاسخ
سلام مرسی از اینکه بهمون سر میزنی سعی میکنم با هر خرید یا هر بار سونو رفتن وبلاگم رو آپ کنم ولی بازدید زیاد چه اهمیتی توی این راه میتونه داشته باشه؟ ولی به هر حال ممنونم
هما
5 مهر 93 10:08
خيلي ايده جالي بود مرحبا به مامان باسليقه و خوش ذوق. خانمي خيلي تحت تاثير حس و حال اون روزتون قرار گرفتم.برا همه منتظرا دعا كن. ايشالله بسلامتي بياد بغلتون من عاشق سورپرايزم
...مامی مریم...
پاسخ
سلام هما جون مرسی که بهمون سر زدی انشالله خیلی زود یه تودلی خوشگل شما رو هم سورپرایز میکنه